کد مطلب:80316 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

سرزنش یکی از فرمانداران خود











در میان شارحان نهج البلاغه اختلاف است كه امام علیه السلام این نامه شدید اللحن را به كدام یك از فرماندارانش نوشته است: بعضی گفته اند مخاطب نامه «عبدالله بن عباس» است و او مقداری از بیت المال بصره را برداشت و به مكه فرار نمود، دیگری گفته: عبدالله را مقامی ارجمند بوده و تا هنگام شهادت امیرمومنان در پست حكومت بصره باقی بوده است. و برخی گفته مخاطب نامه «عبیدالله ابن عباس» برادر عبدالله است و عبیدالله كسی است كه دینش درهم و دینار بوده و به خبر او اعتماد نداشته آن را ضعیف می شمارند و بالاخره معلوم نگشته كه این نامه را به كدام یك از پسر عموهایش كه حاكم بصره بوده نوشته است.

ابن ابی الحدید می گوید: من با آن همه فضائل و مناقبی كه از عبدالله بن عباس سراغ دارم ترجیح می دهم كه مخاطب نامه عبدالله بن عباس نباشد و در پایان هم می گوید: من نمی توانم در این باره اظهار نظر كنم.[1] این نامه را قبل از شریف رضی «ابن واضح» در تاریخ یعقوبی[2] و بلاذری در كتاب «انساب الاشراف» نقل كرده اند.[3].

«اما بعد، فانی كنت اشركتك فی امانتی و جعلتك شعاری و بطانتی، و لم یكن رجل من اهلی اوثق

[صفحه 198]

منك فی نفسی لمواساتی و موازرتی و اداء الامانه الی فلما رایت الزمان علی ابن عمك قد كلب و العدو قد حرب و امانه الناس قد خزیت، و هذه الامه قد فنكت و شغرت، قلبت لابن عمك ظهر المحن ففارقته مع المفارقین، و خذلته مع الخاذلین، و خنته مع الخائنین، فلا ابن عمك آسیت و لا الامانه ادیت. و كانك لم تكن الله ترید بجهادك و كانك لم تكن علی بینه من ربك و كانك انما كنت تكید هذه الامه عن دنیاهم و تنوی غرتهم عن فیئهم، فلما امكنتك الشده فی خیانه الامه اسرعت الكره و عاجلت الوثبه و اختطفت ما قدرت علیه من اموالهم المصونه لاراملهم و ایتامهم اختطاف الذنب الازل دامیه المعزی الكسیره، فحملته الی الحجاز رحیب الصدر بحمله غیر متاثم من اخذه....

(من تو را شریك در امانت خود (حكومت و زمامداری) قرار دادم و تو را صاحب اسرار خود ساختم. من از میان خاندان و خویشاوندانم مطمئن تر از تو نیافتم به خاطر مواسات، یاری و اداء امانتی كه در تو سراغ داشتم اما تو همینكه دیدی زمان بر پسر عمویت سخت گرفته، و دشمن در نبرد محكم ایستاده، امانت در میان مردم خوار و بی مقدار شده، و این امت اختیار را از دست داده و حمایت كننده ای نمی یابد، عهد و پیمانت را نسبت به پسر عمویت دگرگون ساختی و همراه دیگران مفارقت جستی با كسانی كه دست از یاریش كشیدند، همصدا شدی. و با خائنان نسبت به او خیانت ورزیدی نه پسر عمت را یاری كردی و نه حق امانت را ادا نمودی. گویا تو با كوشش خود (در راه دین) خدا را در نظر نداشتی و گویا تو (در ایمان) به پروردگارت بر حجت و دلیل نبودی و گویا تو با این امت برای تجاوز و غصب دنیایشان حیله و نیرنگ به كار می بردی و قصد داشتی آنها را بفریبی و غنائمشان را در اختیار گیری، پس آنگاه كه امكان تشدید خیانت به امت را پیدا كردی، تسریع نمودی با عجله به جان بیت المال آنها افتادی و آنچه در قدرت داشتی از اموالشان كه برای زنان بیوه و ایتامشان نگهداری می شود ربودی! همانند گرگ گرسنه ای كه گوسفند زخمی و استخوان شكسته ای را برباید! سپس آن را به سوی حجاز با سینه ای گشاده دلخوش حمل نمودی! بی آنكه در این كار احساس گناه كنی).

«كانك- لا ابا لغیرك- حدرت الی اهلك تراثك من ابیك و امك، فسبحان الله! اما تومن بالمعاد؟ او ما تخاف نقاش الحساب! ایها المعدود- كان عندنا من اولی الالباب، كیف تسیغ شرابا و طعاما و انت تعلم انك تاكل حراما و تشرب حراما، و تبتاع الاماء و تنكح النساء من اموال الیتامی و المساكین و المومنین و المجاهدین، الذین افاء الله علیهم هذه الاموال و احرزبهم هذه البلاد فاتق الله واردد الی هولاء القوم اموالهم، فانك ان لم تفعل ثم امكننی الله منك لا عذرن الی الله فیك و لا ضربنك بسیفی الذی ما ضربت به احدا الادخل النار! و والله لوان الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت، ما كانت لهما عندی

[صفحه 199]

هواده و لا ظفرا منی باراده، حتی آخذ الحق منهما و ازیح الباطل عن مظلمتهما و اقسم بالله رب العالمین ما یسرنی ان ما اخذته من اموالهم حلال لی، اتركه میراثا لمن بعدی فضح رویدا، فكانك قد بلغت المدی و دفنت تحت الثری و عرضت علیك اعمالك بالمحل الذی ینادی الظالم فیه بالحسره و یتمنی المضیع فیه الرجعه «ولات حین مناص»![4].

(دشمنت بی پدر باد! گویا میراث پدر و مادرت را به سرعت به خانه خود حمل می كردی سبحان الله! آیا به معاد ایمان نداری؟ از بررسی دقیق حساب در روز قیامت نمی ترسی؟ ای كسی كه در پیش ما از خردمندان به شمار می آمدی! چگونه خوردنی و آشامیدنی را در دهان فرومی بری در حالیكه می دانی حرام می خوری و حرام می آشامی؟ چگونه با اموال ایتام و مساكین و مومنان و مجاهدان راه خدا، كنیز می خری و زنان را به همسری می گیری؟ (در حالی كه می دانی) این اموال را خداوند به آنان اختصاص داده و به وسیله ی آن مجاهدین بلاد اسلام را نگهداری و حفظ می نماید! از خدا بترس و اموال اینها را به خودشان برگردان كه اگر این كار نكنی و خداوند به من امكان دهد وظیفه ام را در برابر خدا درباره ی تو انجام خواهم داد و با این شمشیرم كه هیچ كسی را با آن نزدم مگر اینكه داخل دوزخ شد بر تو خواهم زد.

به خدا سوگند اگر حسن و حسین این كار را كرده بودند، هیچ پشتیبانی و هواخواهی از ناحیه ی من دریافت نمی كردند و در اراده ی من اثر نمی گذاردند، تا آنگاه كه حق را از آنها بستانم و ستمهای ناروائی را كه انجام داده اند دور سازم به خداوندی كه پروردگار جهانیان است سوگند اگر (فرضا) آنچه تو گرفته ای برای من حلال بود، خوشایندم نبود كه آن را میراث برای بازماندگانم بگذارم. بنابراین دست نگهدار و اندیشه نما! فكر كن به مرحله ی آخر زندگی رسیده ای، در زیر خاكها پنهان شده ای و (نامه) اعمالت به تو عرضه شده، در جائی كه ستمگر با صدای بلند ندای حسرت سر می دهد و كسی كه عمر خود را ضایع ساخته درخواست بازگشت می كند «ولی راه فرار و چاره مسدود است»).


صفحه 198، 199.








    1. شرح ابن ابی الحدید، ج 16 ص 172.
    2. تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 205.
    3. انساب الاشراف، ص 159.
    4. نهج البلاغه، نامه ی شماره ی 41.